دانشگاه رازی
پژوهش نامه ادبیات داستانی
2676-6531
2676-654X
10
2
2021
06
22
بررسی جامعهشناختی جایگاه زن در رمانهای چشمهایش و شلغم میوه بهشته
1
20
FA
محمد
خسروی شکیب
دانشیار گروه زبان و ادبیّات فارسی، دانشکده ادبیّات و علوم انسانی، دانشگاه لرستان، خرمآباد، ایران
m.khosravishakib@gmail.com
معصومه
یاسمی فر
دانشآموخته دکتری زبان و ادبیّات فارسی، دبیرآموزش و پرورش
mahsumehyasami@yahoo.com
10.22126/rp.2021.5992.1285
چهرة زن در ادبیّات معاصر ایران پررنگ و متفاوت از ادبیّات کلاسیک است. بزرگ علوی و علیمحمد افغانی از نویسندگان توانای ادبیّات داستانی معاصر هستند که زن در آثارشان نقش محوری و کانونی دارد. بزرگ علوی در رمان <em>چشمهایش</em>، زن را با شخصیّتی کمابیش متفاوت نسبت به زنان جامعة آن روز وارد داستان کرده است. «فرنگیس» شخصیّت زن برجسته در رمان <em>چشمهایش</em>، از زنان مدرن و به<sub></sub>روز و اغلب آگاه به حقّ و حقوق انسانی خود هستند که با انگیزههای متفاوت و متعدّد وارد فعّالیّتهای سیاسی و اجتماعی میشوند. هرچند بزرگ علوی نگاهی دوقطبی نسبت به زن دارد و جنبههای مرموز و پیشرفته<sub></sub>ای از شخصیّت او را نشان میدهد؛ امّا شخصیّت اصلی در داستان او زنی پویا و پرانرژی است که از نقش مادری و همسری دور میشود و نقشهای اجتماعی را میجوید؛ حالآنکه شخصیّت اصلی در داستان علیمحمد افغانی از زنان سنّتی با چارچوبهای محدود است که در جامعة آن روز امری طبیعی بود. «گلعنبر» در رمان <em>شغلم میوة بهشته</em> زنی فقیر، کمتحرّک و ایستا است که شخصیّتی یک حال و کم<sub></sub>انرژی را تا پایان داستان با خود دارد. او در جامعه و خانواده مظلوم، مطیع و فقیر است و زندگی را با سختی و بلاتکلیفی میگذراند و این فقر و محدودیت، گاهی او را به کارکردهای منفی میکشاند.
<strong> </strong>
مقایسه,رمان,چشمهایش,شلغم میوه بهشته,زن,اجتماع
https://rp.razi.ac.ir/article_1639.html
https://rp.razi.ac.ir/article_1639_55260aff19b4d078c4c08bfb7e438248.pdf
دانشگاه رازی
پژوهش نامه ادبیات داستانی
2676-6531
2676-654X
10
2
2021
06
22
تحلیل گفتمان انتقادی شما که غریبه نیستید براساس رویکرد نورمن فرکلاف
21
40
FA
صدیقه
شرکت مقدم
استادیار زبان فرانسه و عضو مرکز تحقیقات میانرشتهای زبان و ادبیّات، دانشکده ادبیّات فارسی و زبانهای خارجی، دانشگاه علامه طباطبائی، تهران، ایران
moghadam@atu.ac.ir
سپیده-صفیه
نواب زاده شفیعی
استادیار زبان فرانسه، دانشکده ادبیّات فارسی و زبانهای خارجی، دانشگاه علامه طباطبائی، تهران، ایران
navabzadeh@atu.ac.ir
سارا
سیمین فر
کارشناسارشد ترجمهشناسی فرانسه، دانشگاه علامه طباطبائی، تهران، ایران
sara_siminefar@yahoo.com
10.22126/rp.2021.5795.1264
تحلیل گفتمان انتقادی روشی تازه است که زبان را بهعنوان شکلی از کارکرد اجتماعی بررسی و بر بازتولید قدرت اجتماعی بهوسیلۀ متن تأکید دارد. ازآنجاکه قدرت حاکم بر هر جامعهای گفتمان آن جامعه را شکل میدهد، این رویکرد میتواند در مطالعۀ چگونگی پیوند آثار ادبی با قدرت مسلّط بر جامعه مؤثّر واقع شود. نوشتار پیش رو بر آن است تا براساس رویکرد فرکلاف، به تحلیل گفتمان انتقادی داستان <em>شما که غریبه نیستید</em> اثر هوشنگ مرادی کرمانی بپردازد. گفتمانهای غالب در این داستان طنز، فقر، خرافات، بومیگرایی، بیسوادی و ترس و تنهایی است. در پژوهش حاضر گفتمان بیسوادی بررسی شده؛ بدینمنظور متن در سه لایۀ توصیف، تفسیر و تبیین تحلیل شده است. برای این منظور، ابتدا در سطح توصیف انتخاب واژگان، دستور زبان، انسجام متن، همنشینی کلمات، ضمایر، جملات معلوم و مجهول و جنبههای استعاری بررسی شده و سپس در بخش تفسیر، بافت موقعیّتی، نوع گفتمان، قدرت کلام، بینامتنیت و نظم گفتمانی داستان مطالعه شده و درنهایت در سطح تبیین، به تحلیل متن، بهعنوان جزئی از روند مبارزۀ اجتماعی در ظرف مناسبات قدرت پرداخته شده است.
<strong> </strong>
هوشنگ مرادی کرمانی,شما که غریبه نیستید,تحلیل گفتمان انتقادی,فرکلاف
https://rp.razi.ac.ir/article_1678.html
https://rp.razi.ac.ir/article_1678_6d81f37bd05034a3747d5f226f5ef54f.pdf
دانشگاه رازی
پژوهش نامه ادبیات داستانی
2676-6531
2676-654X
10
2
2021
06
22
بررسی تحلیلی منابع اقتباس داستان آب زندگی اثر صادق هدایت
41
56
FA
علیرضا
شهرستانی
دکتری زبان و ادبیّات فارسی، دانشکده ادبیّات علوم انسانی، دانشگاه رازی، کرمانشاه، ایران
alireza.shahrestany@gmail.com
10.22126/rp.2021.5864.1282
داستان «آب زندگی» یکی از داستانهای مجموعۀ <em>زندهبهگور</em> اثر صادق هدایت است. این داستان در گونۀ داستانهای تمثیلی بهنگارش درآمده است و در جایجای آن، ارجاعاتی به ادبیّات کهن و کلاسیک فارسی و متن مقدّس قرآن کریم وجود دارد. در جستار پیش رو تلاش بر آن است تا ضمن بیان منابع اقتباس و الهام نویسنده از متون پیشین، به این مسئله پاسخ داده شود که نویسنده، متون پیشین را با دخل و تصرّف و خلاّقیت در متن خود گنجانده یا اینکه بیکمترین دخل و تصرّفی آنها را به متن خود راه داده و مقلّد صرف باقی مانده است؟ روش پژوهش بهصورت توصیفی - تحلیلی و کتابخانهای؛ با تکیه بر پژوهشهای صورتگرفته در این باب است. با بررسی منابع اقتباس نویسنده، این نتیجه حاصل شد که منابع مورد اقتباس نویسنده، داستان حضرت یوسف (ع) در قرآن کریم، داستانهای شاه فریدون و داستان رستم و اسفندیار در <em>شاهنامة</em> فردوسی و همچنین یکی از حکایتهای <em>گلستان</em> سعدی است. بهطور کلّی، نویسنده رویکردی خلاّقانه و همراه با دخل و تصرّف در چگونگی بهکارگیری این منابع درپیش گرفته است. درنتیجه اثرش میتواند در چگونگی بهکارگیری متون ادبی کهن و متون مقدس، بهمثابة الگویی فراروی نویسندگان قرار گیرد.
<strong> </strong>
آب زندگی,صادق هدایت,اقتباس,متون کهن,متون مقدّس
https://rp.razi.ac.ir/article_1638.html
https://rp.razi.ac.ir/article_1638_33f11aad0b2fe17f8d74c95f4ebd2aaa.pdf
دانشگاه رازی
پژوهش نامه ادبیات داستانی
2676-6531
2676-654X
10
2
2021
06
22
جستاری در گریزگویی و گونههای آن در روایتهای داستانی بخش پهلوانی شاهنامه
57
76
FA
امیر عباس
عزیزی فر
استادیار گروه زبان و ادبیّات فارسی، دانشکده ادبیّات و علوم انسانی، دانشگاه رازی، کرمانشاه، ایران
a.azizifar@razi.ac.ir
سمیه
پولادی
دانشآموختۀ کارشناسیارشد زبان و ادبیّات فارسی، دانشکده ادبیّات و علوم انسانی، دانشگاه رازی، کرمانشاه، ایران
somayeh.poladi@gmail.com
10.22126/rp.2021.5851.1272
گریزگویی یا انحراف گفتاری خارج از موضوع اصلی است که نویسنده/ شاعر بنا به اغراضی آن را در خلال روایت و داستان بیان میکند. در پژوهش حاضر که به روش توصیفی – تحلیلی - اسنادی و مطالعۀ کتابخانهای به انجام رسیده است، در پی آنیم که ضمن بیان تعریفی از گریزگویی، گونههای آن را در بخش پهلوانی <em>شاهنام</em><em>ۀ</em> فردوسی بررسی و تحلیل کنیم. پرسش محوری پژوهش این است که اساساً گریزگویی چگونه بیانی است، فردوسی در کجای روایت خود بدانها پرداخته است و شاعر چه هدف یا اهدافی را در گریزگویی پی میگیرد. پس از بررسی دریافتیم که فردوسی هم از لحاظ محتوایی و هم از جنبة ساختاری در سه بخش آغازین، میانه و پایانی حماسهاش به گریزگویی پرداخته است، در گونۀ آغازین، چهار مطلب گزارش شده است: در ناگزیری مرگ، ترک آز، نکوهش فرزند ناخلف و توصیفِ صِرف که نمونۀ اخیر گونهای مدخل روایت و براعت استهلال است. در بخش میانی شاعر وقفهای ایجاد کرده است تا مطلبی اخلاقی و اندرزگون بیان کند. در این بخش پنج مطلب گزارش شده است: رضا به تقدیر، تلوّن روزگار، مشعبدی روزگار، ستایش خرد و مصونیت بیگناهان. در بخش پایانی نیز ضمن اشاره به مقولههای بخش میانی، موارد پیشگفته را بیشتر حسّی و عینی کرده و بیشتر به عبرتگیری توجّه کرده است. مطالب این بخش در پنج دسته قرار دارد: تلوّن روزگار، توبیخ روزگار، ستمگری چرخ، ناگریزی مرگ و ترک آز. بیشترین گریزگویه مربوط است به احوال چرخ و روزگار و در این میان، تلوّن و بیثباتی چرخ بیشترین بسامد را داشته است. پیداست که گریزگوییهای مربوط به چرخ، تقدیر، فلک، زمان، نکوهش چرخ و مرگ بازتاب باورهای زروانی است. در گریزگویۀ مربوط به آز، نگاه فردوسی نگاهی اساطیری است و با جاندارانگاری و تجسیم این دیو، بیش از بیش انسان را از آن برحذر داشته است. نسخۀ عاجل فردوسی برای درمان آز، خردمندی است.
<strong> </strong>
گریزگویی,شاهنامه,فردوسی,بخش پهلوانی
https://rp.razi.ac.ir/article_1636.html
https://rp.razi.ac.ir/article_1636_e95c0c3776b9e1a436839694dfebc60b.pdf
دانشگاه رازی
پژوهش نامه ادبیات داستانی
2676-6531
2676-654X
10
2
2021
06
22
تحلیل رمان درازنای شب براساس نظریة ساختارگرایی تکوینی لوسین گلدمن
77
97
FA
پریسا
گلیاری
دانشجوی دکتری زبان و ادبیّات فارسی، واحد سنندج، دانشگاه آزاد اسلامی، سنندج، ایران
p.golyari1350@gmail.com
رضا
برزویی
استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد سنندج، دانشگاه آزاد اسلامی، سنندج، ایران
rebo1344@gmail.com
بدریه
قوامی
استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد سنندج، دانشگاه آزاد اسلامی، سنندج، ایران
badriqavami@gmail.com
جمال
ادهمی
استادیار گروه جامعه شناسی، واحد سنندج، دانشگاه آزاد اسلامی، سنندج، ایران
adhamister@gmail.com
10.22126/rp.2021.6037.1291
رمان <em>درازنای شب،</em> اثر جمال میرصادقی براساس نظریة جامعهشناسانه لوسین گلدمن با روش تحلیلی – توصیفی بررسی شد. گلدمن بر این باور بود که اثر ادبی را نه یک فرد، بلکه جهانبینی یک جمع و گروهی که وی بدان تعلّق دارد؛ میآفریند و روش خود را ساختارگرایی تکوینی نام نهاد که پایگاه اجتماعی نویسنده، عامل اساسی اینگونه از ساختارگرایی است. میرصادقی نیز نویسندهای واقعگراست که در خلال آثارش به طرح مشکلات عصر میپردازد که بازتابی از واقعیّتهای اجتماعی است و با توجّه به آنکه کلّیت آثارش با اوضاع اجتماعی ارتباط دارد، میتوان رمانهای او را ازجمله رمان <em>درازنای شب</em> را ازمنظر جامعهشناختی بررسی کرد که موجب نگرشی تازه در شناخت آثارش میشود. یافتههایی که در بررسی رمان <em>درازنای شب</em> براساس نظریة گلدمن حاصل میشود نکات قابل توجّهی را شامل میشود ازجمله اینکه رمان او از ساختار اجتماعی برخوردار است و برجستهترین مضامین مطرح در آن، فقر فرهنگی و اقتصادی و تقابل سنّت و تجدّد است که منجر به گسست و انقطاع نسلی میشود. هدف از نوشتار پیش رو، بررسی مفاهیم و مسائل اجتماعی رمان برمبنای نظریة گلدمن و تأثیر محیط و اجتماع در آثار نویسنده و بررسی اعتقادات و باورها در رمان است. دیگر اینکه بنابر نظریۀ گلدمن، نویسنده بهعنوان کارگزار طبقة اجتماعی، نمایانگر جهانبینی طبقۀ متوسّط است. در رمان میرصادقی نیز درمییابیم که جهاننگری موجود در اثر، همان جهانبینی طبقۀ متوسّط است که با رسیدن به حداکثر آگاهی ممکن، توانسته است آگاهی طبقاتی را در طبقۀ متوسّط نمایان سازد.
<strong> </strong>
جامعهشناسی ادبیّات,ساختارگرایی تکوینی,لوسین گلدمن,جمال میرصادقی,درازنای شب
https://rp.razi.ac.ir/article_1780.html
https://rp.razi.ac.ir/article_1780_0af62cbc5a80ca7253e7c55d3bfd5a1a.pdf
دانشگاه رازی
پژوهش نامه ادبیات داستانی
2676-6531
2676-654X
10
2
2021
06
22
آشناییزدایی در آثار عباس نعلبندیان
99
122
FA
یوسف
محمدنژاد عالی زمینی
orcid.org/0000-0003-
استادیار گروه پژوهشهای ادبی پژوهشکده زبان و ادبیّات، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ایران
mnezhad.y@gmail.com
اشکان
جعفری
دانشجوی دکتری رشتۀ زبان و ادبیّات فارسی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ایران
ashkan.jafaree@gmail.com
10.22126/rp.2021.6172.1308
عباس نعلبندیان بهعنوان مؤلّفی فرمگرا و پیشرو تأثیر بسیاری بر تئاتر و نمایش معاصر ایران گذارد؛ دغدغۀ او هم در نمایشنامهها و هم در آثار غیر نمایشیاش «فرم» بوده است. آشناییزدایی از نکات بسیار مهمّی است که فرمالیستها، بهویژه شکلوفسکی، بر آن تأکید میکردند. این ویژگی ممتاز فرمگرایی بهصورت برجسته در آثار نعلبندیان نیز دیده میشود. باوجود این، در معدود پژوهشهایی که تاکنون راجع به او انجامگرفته، بیش از فرم به محتوای آثارش توجّه شده است. از این رو در نوشتار پیش رو کوشش شده تا ابعاد مختلف آشناییزدایی در آثار عباس نعلبندیان با تأکید بر هنجارگریزیهای واژگانی، معنایی، نوشتاری، سبکی، زمانی و نحوی بررسی و تحلیل شود و ضمن آن به آشناییزدایی در وجوه پیرامتنی این آثار نیز توجّه شود. هدف از پژوهش حاضر پاسخدادن به این پرسشهاست که هنجارگریزی و آشناییزدایی در آثار عباس نعلبندیان چگونه صورت گرفته است؟ کدام نوع از انواع هنجارگریزیها در آثار او بسامد بیشتری دارد و دلایل و زمینههای آن کدام است؟ آیا بسامد هنجارگریزی در وجوه پیرامتنی بهاندازۀ وجوه ششگانۀ مذکور در خوانش آثار او تعیینکننده است؟ نتایج پژوهش نشاندهندۀ آن است که بسامد هنجارگریزی نوشتاری (با توجّه به غلطنویسی تعمّدی مؤلّف) در آثار مورد بررسی بسیار بالاست. درزمینۀ هنجارگریزی معنایی نیز تکیه بر تضاد و تکرار بسیار زیاد است؛ همچنین رویکرد هنجارگریزانۀ نویسنده در اجزای پیرامتنی آثارش چنان پررنگ است که بهنظر میرسد در خوانش این آثار نمیتوان آن را نادیده گرفت.
<strong> </strong>
نعلبندیان,آشنایی زدایی,هنجارگریزی,پیرامتنیت
https://rp.razi.ac.ir/article_1694.html
https://rp.razi.ac.ir/article_1694_031268e6dccce17e54088f72d6554066.pdf
دانشگاه رازی
پژوهش نامه ادبیات داستانی
2676-6531
2676-654X
10
2
2021
06
22
بررسی مناسبات بینامتنی در حکایتهای النوبة الثالثة، کشف الأسرار و روح الأرواح براساس نظریة ژنت
123
140
FA
بتول
مهدوی
0009-0009-0772-6051
استادیار زبان و ادبیّات فارسی، دانشکده علوم انسانی، دانشگاه مازندران، بابلسر، ایران
b.mahdavi@umz.ac.ir
فرزاد
بالو
0000-0002-0195-0847
دانشیار زبان و ادبیّات فارسی، دانشکده علوم انسانی، دانشگاه مازندران، بابلسر، ایران
f.baloo@umz.ac.ir
سیده عارفه
موسوی
کارشناسی ارشد رشته زبان و ادبیّات فارسی، دانشگاه مازندران، بابلسر، ایران
arefehmousavi1372@gmail.com
10.22126/rp.2021.5988.1283
ژنت از نظریهپردازان حوزة بینامتنیت و معتقد به بینامتنیت کاربردی است. بینامتنیت همانند دیگر مقولههای ترامتنیت، چگونگی تأثیرگذاری و تأثیرپذیری متون را آشکار میکند. ازآنجاکه ژانر عرفانی بخش قابل توجّهی از ادب فارسی را به خود اختصاص داده است، مطالعة بینامتنی متون برجستة عرفانی زوایای پنهان و ناگشودة میان آنها را روشن میکند. نوشتار حاضر که به روش توصیفی ـ تحلیلی انجام پذیرفته، نخستین گامی است که به بررسی مناسبات بینامتنی میان حکایات مشترک النوبة الثالثة <em>کشف الأسرار</em> و <em>روح الأرواح</em> براساس نظریة ژنت پرداخته است تا ازمنظر ساختارگرایانه و عناصر نظاممند بینامتنی، پیوند میان این دو اثر را از بُعد آفرینش و پردازش بررسی کند. دستاوردهای پژوهشی حاضر بهطور کلّی از این قرارند: <em>روح الأرواح</em> بهعنوان زیرمتن، تقدّم تألیفی و تاریخی بر <em>کشف الأسرار</em> بهعنوان زبرمتن دارد. چهل و شش حکایت در این دو کتاب مشترک و دارای روابط بینامتنی هستند که ده حکایت ذیل بینامتنیت صریح، نوزده حکایت در شمار بینامتنیت غیر صریح و هفده حکایت ازلحاظ بینامتنیت ضمنی قابل تقسیمبندی هستند. از ده جلد کتاب <em>کشف الأسرار</em>، جلد ششم بیشترین حکایات مشترک را با <em>روح الأرواح</em> دربر دارد و جلد پنجم فاقد حکایت مشترک با اثر سمعانی است. <em>کشف الأسرار</em> بهخاطر سخنان موزون و مسجّع و نه ازمنظر عواطف و احساسات، به نسبت متن <em>روح الأرواح</em> از ادبیّت بیشتری برخوردار است. در برآیند کلّی نتایج دستاوردهای پژوهش پیش رو را هر چه بیشتر به صائببودن گمانة اقتباس میبدی از سمعانی باورمند میکند<em>.</em>
متون عرفانی,کشف الأسرار,روح الأرواح,حکایات مشترک,بینامتنیت ژنت
https://rp.razi.ac.ir/article_1679.html
https://rp.razi.ac.ir/article_1679_b60768827d88a1096c10d4e15b9e4796.pdf